خو گرفته به قفس

تا حالا به خودتون دقت کردین، به اینکه چقدر خودتون هستین، گاهی فکر میکنم خیلی سخته خود واقعیت باشی، جامعه ، آدمهای اطراف و شرایط همش تو رو سوق میدن به سمتی که نیستی، گاهی وقتی خود واقعیمون رو تشریح میکنیم حتی کارمون رو از دست میدیم ، بعدم هی تلنگر میزنن که صداقت داشته باش ، گاهی تو رو به جایی میرسونن که بدون اینکه خواسته و میل قلبیت باشه چیزی هستی که دوست نداری و این واقعا کلافه کننده است .

سبز باشین

خو گرفته به قفس...

حتما شما هم زیاد شنیدین بچه قبلا چه جوری بودن و الان چطور ، ولی جدا یه دنیای عجیب و شاید بزرگ دارن یکی از دغدغه های من دستشویی علیرضا بود ،به هیچ عهدی اینو نمیگه، دقیقا به شکلی رفتار میکنه که انگار بچ خو گرفته به قفس...ادامه مطلب

راه امشب میبرد سویت مرا
میکشد در بند گیسویت مرا
گاه لیلا گاه مجنون میکند
گرگ و میشِ چشم آهویت مرا
من تو را بر شانه هایم میکشم
یا تو میخوانی به گیسویت مرا
زخم ها زد راه بر جانم ولی
زخمِ عشق آورده تا کویت مرا
خوب شد دردم دوا شد خوب شد
دل به عشقت به عشقت مبتلا شد خوب شد

خو گرفته به قفس...

در پشت چارچرخه فرسوده ای ، کسیخطی نوشته بود:«من گشته نبود!                  تو دیگر نگرد ،                                           نیست!»این آیه ملالدر من هزار مرتبه تکرار گشت و گشتچشمم برای این همه خو گرفته به قفس...ادامه مطلب

دلواپس گذشته مباش و غمت مباد
من سالهاست هیچ نمی آورم به یاد

بی اعتنا شدم به جهان ،بی تو آنچنان
کز دیدن تو نیز نه غمگین شوم نه شاد

رسم این مگر نبود که گر آتشم زنی
خاکستر مرا نسپاری به دست باد

گفتی ببند عهد و به من اعتماد کن
نفرین به عهد بستن و لعنت به اعتماد

 این زخم خورده را به ترحم نیاز نیست
خیر شما رسیده به ما مرحمت زیاد

فاضل نظری

خو گرفته به قفس...

ما از این شهر غریبه بی تفاوت کوچ کردیم از رفیقا زخم خوردیم تا یه روزی برنگردیم خونه مون رو دوشمونه ما یه آه دوره گردیم ما واقعا با هم چه کردیم ما غنیمتهای بی رویای این جنگای سردیم زندگیمون کو ببین ما خو گرفته به قفس...ادامه مطلب

در این دریا،چه می جویند ماهی‌های سرگردانمرا آزاد می‌خواهی؟ به تنگ خویش برگردان مرا از خود رها کردی و بال پر زدن دادی اگر این است آزادی مرا بی بال و پر گردان دعای زنده ماندن چیست وقتی عشق با ما نیست؟ خداوندا دعای دوستان را بی اثر گردان من از دنیا به جادوی تو دل خوش کرده ام ای عشق طلسمی را که بر من بسته بودی، بسته تر گردان به جای اینکه هیزم بر اجاقی تازه بگذاری همین خاکستر افسرده را زیر و زبر گردان خو گرفته به قفس...ادامه مطلب

دنیا خیلی کوچک است عزیزمشاید یک روز، حوالیِ انقلابکه خسته از روزمرگی و کارپشت چراغ قرمزدر تاکسی نشسته ای و سرت را به شیشه تکیه داده ای و به صدایِ گوینده ی رادیو گوش میدهیکه برای ساعات آتی هوایی ابری و بارانی پراکنده پیش بینی میکند... .درست همان لحظهمن با دست هایی در جیب،کوله ای پف کردهو بندهای کفشی که چند گره روی هم خورده است،نگاهم به زمین و فکرم در ناکجااز روی خط های عابر پیاده عبور کنم.... .دلت بلرزدبی معطلی کرایه ات را بدهی و باقی اش را نگرفته از ماشین پیاده شوی و با فاصله ی چند متر دنبالم راه بیفتی... .و ببینی که میروم طبقه ی آخر همان پاساژ قدیمی و وارد همان کتابفروشیِ کوچک میشوم... .ببینی خو گرفته به قفس...ادامه مطلب

این روزا هر کجا سرک میکشی هیاهوی عید رو میبینی ، مردمی که هر کدوم دنبال یه تغییر واسه ظاهر زندگیشون هستن ، اما تمام وجودم رو یه کرختی خاص در بر گرفته حوصله ظاهر زندگی رو هم ندارم دیگه ، دلم میخواد یه چند روزی تنها باشم ...

خو گرفته به قفس...

گاهی لازم کمی بی تفاوت بود اینو عمیقا درک کردم و خوبم جواب داده ،اما فقط کمی نه ... این روزا اینقدر بی تفاوت شدم که به سادگی از همه چیز میگذرم شایدم خیلی دیگه به روز شدم انگار لازمه یکی بیاد و کمی یاداوری کنه زندگی یعنی چی ؟ دل دادن به اتفاقات زندگی همیشه هم خوب نیست ادم رو سست و بی هدف میکنه حتما لابه لای همین بی تفاوتی ها میشه قشنگتر به زندگی نگاه کرد به شرط اینکه هدفی باشه واسه دنبال کردن.امیدوارم سرگردونی و بیقراری ادم رو به راه خوب بکشونه.

خو گرفته به قفس...